واکسن چهار ماهگی دختر طلا
سلام دخترم ببخش از تاخیرم اومدم از خاطرات 4 ماهگیت بنویسم دختر خوشگلم شب قبل از چهارماهگیت رفتیم عروسی .عروسی فرناز بود و تو از بس دختر نازک نارنجی و حساسی هستی نزاشتی مامان یه دقیقه عروس خانمو درست حسابی ببینم . با باباجون رفتیم بیرون تالار 3 تایی قدم زدیمو حسابی گشتیم و عکس گرفتیم اینم عکسای تالاره روزی که باید واکسن میزدی خونه مامان بزرگ مه پارت بودیم وای دخترم چقدر موقع واکسن زدن گریه کردی و چقدر مامان و بابا غصه خوردیم .فک کنم خیلی زیاد دردت گرفت راستی این دفعه بابا جونت جرئت پیدا کرد و اومد تو اتاقی که واکسن میزدی و مثل پدرای قوی کنارمون ایستاد و نگاهت میکرد و بعد از واکسن و قطره زودی بغلت کرد و اومدیم خونه تا رو...
نویسنده :
مامان جون
4:50