آفاقآفاق، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

زیباترین هدیه خداوند آفاق نازنینم

جنسیت نینی

سلام عزیز مامان سلام گل مامان سلام نفس مامان سلام عشق مامان سلام دختر مامان  دخترم امروز با بابایی برا دیدنت رفتیم سونو آقای دکتر تو رو به منو بابایی نشون داد و گفت خدا یه دختر ناز و خوشگل و سلامت بهتون داده. بابایی همونجا گفت خداروشکر باباجونت گفت میدونستم دخترههههههههه خیلی خوشحالم نمیتونم از حالم برات بگم فقط یه  حس قشنگ رو میتونم بگم یه حسی که تازه احساس مادر بودن میکنم یه حسی که پر از افتخارههههههه   خدا برای منو بابات حفظت کنه آمین ...
31 خرداد 1393

18 هفتگی و سفر شمال

سلام دختر گل مامان   18 هفتگیت مبارک   امروز که اومدم به وبلاگت سر بزنم مامان یه عالمه خستگی داره آخه تازه از شمال اومدیم و خستگی راه هنوز تو تنمه . نمیدونی با بابایی چقدر مسافرت خوش میگذره ایشالله وقتی دنیا اومدی 3 تایی میریم مسافرت . البته الانم که تو دل مامانی یکسره حواسمون بهت بود .مامان که توی راه همش یا با تو یا با بابا حسین درمورد تو حرف زدم. بابا حسین خیلی راضی به نظر میرسید انگار از اینکه توهم باما تو این مسافرتی خوشحال بود. باباجون خیلی آروم رانندگی میکرد تا  تو اذیت نشی همش هواسش به تو بود و البته مراقب مامانی هم بود همش حالمو میپرسیدو .........از حال خودم بگم توراه همش به باب...
31 خرداد 1393

دعای یک مادر

  خدایا نینیمو سلامت و سالم تا همیشه نگه دار   خدایا یعنی بهم چی هدیه کردی ؟دلم برای نینی نازم خیلی تنگ شده یعنی باز میتونم نفسمو ببینم. خدا کنه بازم صدای قلبشووووووووووو برام بزاره بشنوم.   نفسم شاید ایندفعه بابایی  باهام بیاد داخل اتاق و اندام کوچیکتو تو مانیتور نگاه کنه .اگه بابایی هم صدای نفس کشیدناتو بشنوه اون وقت بیشتر از الان عاشقت میشه .تو سه ماهگی که رفتیم سونو فهمیدم که عاشقته . بابایی تنها مردی بود که اومده بود. همه مامانا تنها بودن یا همراهشون کس دیگه ای بود اما همراه من جز خاله یاسی  بابات هم بود. و من افتخار میکنم به اینکه بابات چقدر به ما اهمیت میده و دوست...
31 خرداد 1393

دومین سالگرد ازدواج

سلام گل مامانی   میدونی امروز چه روزیه روز 17 شهریور 1392 روزیه که تو 4 ماهت تموم شده   و البته روز دومین سالگرد ازدواج مامان و بابا   خیلی خوشحالیم که امروز تو بینمون بودیو شادیمونو دوچندان کردی   همیشه برا مامان بابا دعا کن دعا کن همیشه کنار هم باشیم بدون هیچ غصه و غمی دون هیچ دلخوری و ناراحتییی دعا کن همیشه مثل همین امروز عاشق هم باشیمو بمونیم میبوسمت خوشگلم   ...
31 خرداد 1393

حدسیت در جنسیت

سلام عزیز مامانی خوبی گلم   17 شهریور سالگرد ازدواج منو بابا جونه و البته روزی که تو 16 هفته ت تموم میشه یعنی میشی دقیق 4 ماهه . من یه عالمه برات ذوق کردم. امروز به باباجونت گفتم که 2 روز دیگه 4 ماهت تموم میشه . خوشحال شد گفتم ببین نینیمون داره بزرگ میشه . گفتم حسین جون تو فکر میکنی دختره یا پسر . میدونی چی گفت : گفت دخملی دخمل طلا   احساسش اینو میگه . گفت پیرهن عروس باید بخریم . منم گفتم ایشالله هرچی صلاح باشه صحیح و سالم باشه مهم نیست چیه دختر یا پسر .هردوتاشو من دوست دارم . بابایی هم گفت ایشالله برا منم سلامتیش مهمه ولی نمیدونم چرا حس میکنم دخترهه . تا آخر این ماه نمیدونم جنسیتت تو . امروز دونستن جنسیتت ...
31 خرداد 1393

بهترین صدای زندگی

سلام جوجه مامان   عزیزم قربون اون دستای کوچولوت برم   3 ماهگیت مبارک ببخش خیلی وقته نیومدم و یجورایی بیوفا شدم ولی گلم نمیدونم خبر داری که از شاهکار بابایی تازه امروز حیاط و مرتب کردن و خاکارو جمع کردن . یکسره باید راه میرفتمو خاکارو از وسایلا پاک میکردم. اماعوضش خونمون قشنگ شده 6 ماه دیگم که تو میای قشنگ ترم میشه . راستی یکشنبه با بابایی رفتیم پیش خانم دکتر بعد اینکه معاینه م کرد .گفت ماشالله نینیت داره بزرگ میشه کم کم میخواد خودشو بهت نشون بده  من خیلی خوشحال شدم چون تابه امروز نه حرکتی ازت حس کرده بودم  و  توی سونو گرافی 2 ماهگیت هم ضربان قلبتو نشنیدم اما ب...
30 خرداد 1393

اولین سلام واولین خاطرات بارداری

سلام   این وبلاگ مطالب وبلاگ قبلیمه برا دخترم خیلی خاطرات نوشته بودم که نمیدونم چرا همش پاک شد و فقط 16 صفحه ازش مونده بود تصمیم گرفتم همشو بیارم اینجا ثبت کنم امیدوارم اینجا به مشکلی برنخوریم و همه مطلبا بمونه اولین باری که فهمیددم باردارم و عکس و العمل بابا حسین جون در ادامه ... میدونی گلم موقعی که از اومدنت ناامید شده بودم تو تو دل مامان اومدی منو که خیلی ذوق زده کردی بابایی میدونی چطوری فهمید من نمیخواستم بهش بگم الکی بهش گفتم پر شدم من همش فکر میکردم بابایی با آمدن تو مخالف باشه هیچوقت روی خوش به اینکه میگفتم بچه دار شیم نشون نمیداد   مامانی جونم دروغ نمیخواست...
30 خرداد 1393