آفاقآفاق، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

زیباترین هدیه خداوند آفاق نازنینم

49 روزگی و ماجرای شرف شمس

سلام گل گلابم دختر خوشگلم امروز با باباجون رفتیم بیرون قرار شد ناهار بریم بیرون کباب بخوریم اخه مامان جون خیلی هوس کباب کرده بودم . باباجون چند دفعه خرید اورد خونه اما نچسبید بهم به خاطر تو خونه نشین شدم بعدا تلافی کن رفتیم بیرون چون امروز 18 فروردینه گفتم بریم برا دختر طلا شرف شمس بگیریم تا 19 فروردین که فردا باشه براش بنویسیم یدونه به اسم تو برداشتم تا پلاکش کنم و گردن خوشگلت بندازم یدونه انگشتری برا بابا حسین برداشتم یدونه هم پلاک برا امیر عباس داری میپرسی چرا برا خودم برنداشتم بابا جونت چند سال پیش برا من یه پلاک شرف شمس گرفته بود من داشتم تو و بابا جون نداشتید خوب خلاصه دختر خوبی بودی خیابونا رو نگاه میکردی و خوش میگذر...
1 تير 1393

40 روزگی آفاق

سلام دختر گلم افاق جون امروز چهل روزه که اومدی تو بغل مامان و بابا خداجون شکرت از بابات دختر خوشگل و نازی که بهمون دادی . تو این 40 روز حسابی همسرمو شناختم . روزای اول نمیدونم چش بود زیاد نمیومد بهمون سر بزنه و همش ازمون دوری میکرد من خیلی ناراحت و دلخور بودم میگفتم ما رو حتما دوست نداره که نمیاد گاهی شبا گریه میکردم اما به روش نمیوردم اما دیگه طاقت نیاوردم ... دخترم روز 4 زندگیش زردی گرفت و ما بردیمش دکتر روز 11 زندگیش بالا اورد و منو یه عالمه نگران خودش کرد روز 12 تنهایی بدون اینکه همسری پیشمون باشه بردمش دکتربهم گفت به صورت شیب دار بهش شیر بدم و اگه احیانا بالا اورد ببرم از معدش سونو بگیرن شاید خدای ناکرده ریفلکس داره ...
1 تير 1393

اولین نوشته در سال جدید

دخترم سال نو مبارک امشب مامان دلم خیلی گرفته و قبل از اینکه ببام برات بنویسم کلی گریه کردم و تو رو محکم بغل کردم بعد سال تحویل تو گریه کردی بابا حسین گفت جاشو خیس کرده حتما پوشکتو عوض کردم بغل بابا حسین بودی که همه شیری که خورده بودیو بالا اورد و من تنها اسمی که صدا زدم یا ابوالفضل بود خدایا چقدر ترسیدم خدا جون دخترمو سپردم به خودت خودت محافظش باش بعد سال تحویل بابا جونت رفت سر کار منو تو برا اولین بار قراره شب تنها بخوابیم اما من خوابم میادو نکه بگم نمیاد اما کمی نگرانمو ترس برم داشته دخترم سال تحویل بغل من بودی و با تعجب و از رو کنجکاوی به همه چی نگاه میکردی موقعی که صدای توپ دراومد ترسیدی و بعد که اقا خامنه ای ص...
1 تير 1393

سال تحویل

دخترم همیشه غروب که میشه از پنجره اشپزخونه غروب افتابو نگاه میکنم از وقتی که تو دنیا اومدی تورم بغل میگیرمو با هم نگاه میکنیم . این عکس اخرین غروب خورشیده سال 1392 است   خدارو شکر میکنم که امسال منو تو و باباجون 3 تایی کنار سفره هفت سین میشینیمو سال نو رو کنار هم تحویل میکنیم. چه خوبه که امسال منو باباجون تنها نیستیم و تو هم کنارمونی ممنون از اینکه دعوتمونو قبول کردی. و ممنونم خداجون که فرشته ای مثل آفاق رو به منو حسین هدیه کردی.       امیدوارم پدر مادر لایقی برا آفاق باشیمو هیچ وقت (( دعوااااااااش ))  نکنیم  امسال سال اسب ه  وای چقدر باید بدو...
1 تير 1393

کیک تولد افاق و زردی

افاق جون تو 4 روزگی فهمیدم زردی گرفته . از دست کوچولوش خون گرفتن 13 بود من به خاطر اینکه زردی دخترم بالا نره خیلی چیزا نخورم . روغن حیوانی و کاکائو و شیرینی و شکلات و هر چیز گرمی رو نخوردم و همه تلاشم بر این بود که زودتر و زودتر خوب خوب خوب شه مامانم به ابروهاش سرمه کشیده ...
1 تير 1393

و زایمان و دیدن آفاق زیبا

سلام دخترم الان که دارم وب تو آپ میکنم تو کنارم هستی و از دلم اومدی بیرون   هورااااااااااااااااااااااااااااااا دخترم کمی عجله کردی برا اومدن اما میارزید انقدر از اومدن و دیدنت خوشحال شدم که همه دردامو فراموش کردم از خودم و اون روزا که نزدیک زایمانم بود میخوام برات بنویسم 26 بهمن با سردرد شدید از خواب بیدار شدم . خونه مامان بزرگت بودم همه خواب بودن و من حال خوبی نداشتم .سرم خیلی درد میکرد دست و پامم وزم کرده بود . حسابی بی حال و خسته بودم .انگار کلی کار کرده باشم .به زور از جام بلند شدم و لباسامو پوشیدمو خودمو به بهداشت رسوندم.اونجا خانم دکتر فشارمو گرفت و گفت وااااای خیلی فشارت بالائه 15 زود لباساتو سبک کن و...
1 تير 1393

سهم مادر

مادر ツ   گفتم مادر! گفت: جانم گفتم درد دارم! گفت: بجانم گفتم خسته ام! گفت: پریشانم گفتم گرسنه ام! گفت : بخور از سهمِ نانم  گفتم کجا بخوابم! گفت: روی چشمانم اما یک بار نگفتم: مادر من خوبم شادم...! همیشه از درد گفتم و از رنج ...! به سلامتی مادر ها ♥♥ چون : دیوارش از همه کوتاهتره! چون : بخاطر ما اندام خوشکلش بهم خورد! چون : هیچوقت نگفت من همیشه گفت بچه هام... چون : از سلامتیش برای سلامتی بچه هاش همیشه گذشته چون : زندگی که همراه با شادی و امید و مهربونی بهمون میده چون :همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت چون :هیچوقت خستگیشو به رخمون نمیکشه و ازش گلایه...
1 تير 1393