بعد از مدتها سلام
سلام مامانی جونم دخمل چچل خودم خوبی ؟
قربونت بشم اخم نکن .بزار برات توضیح میدم که چرا اینقدر دیر اومدم وبلاگتو آپ کنم
این مدت هم اتفاقای خوب افتاد و همه اتفاقای کمی بد .
خداروشکر که همه چی بخیر گذشت و دوست ندارم از تلخیا بگم و از شیرینیای این دخمل ناز و نازنین میگم که
26 شهریور اولین دستای کوچولوتو بردی بالا و محکم بهم کوبوندی
نمیدونی چقدر ذوق زده شدم همونشب رفتیم خونه مامان بزرگات و کار بزرگی که امروز بلد شدیو بهشون گفتم
اونا هم همشون دست میزدن تا تو دست بزنی و کلی خوشحال شن .
خلاصه قرتی خانمی شدی
و کار بعدی که 2-3 روز بعدش اتفاق افتاد این بود که
راستی مثل جت چهاردست و پا راه میری و کار جدید بعدیت این بود که از پله آشپز خونه بری بالا و همون لحظه ازت فیلم گرفتم و توی فیلم چقدر قربون صدقه ات رفتم وای خدا رو چقدر شکر گفتم
دیگه بزرگ شدی و خرابکاریای جدیدت در راه است
بابا جون حموم بود و منم همش میگفتم
قربون دختر بزرگم بشم
مامان جون یعنی تو خودت تنهایی رفتی بالا
ای قربون اون زانو بلند کردنت بشم و.......
بابا اومد فیلمو نشونش دادم و باز شب رفتیم خونه مامان بزرگات و به اونام فیلمو نشون دادم
چقدر اونا ذوق کردن و چقدر خوشجال شدن
صدای ذوق کردن مامان جون که تو فیلم ضبط شده بود بیشتر هیجانیشون میکرد
وووووووووو
باز بگم تو خیلی عشق شدی خیلی شیرین و دوست داشتنی
من اصلا گاهی فکر میکنم از تو شیرین تر هم مگه هست
بعد که تو فامیل میگردم و بچه هاشونو میبینم میگم نه فقط یدونه ای اونم مال این خونه ای